ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
فاطمه سلطانی، ۱۸ ساله، در آستانه صبح کاری، در خیابان، جلوی چشم مردم، با دستان پدرش سلاخی شد. گلویش دریده شد، جانش فرو ریخت، و عابران بیهیچ واکنشی فقط نظارهگر بودند. چون پدر بود و دختر. چون در عرف دینی و فرهنگی این خاک، پدر مالک است و دختر مایملک.
پدر فاطمه پیش از این، او، مادر و برادرش را از خانه رانده بود. او برای قتل، نقشه کشیده بود. نه در لحظهای از خشم، بلکه با برنامه. چرا؟ چون دخترش از خیانتش به مادر باخبر شده بود و سکوت نکرده بود. چون دخترش زنده بود، آگاه بود، و دروغِ تقدس پدرسالاری را باور نکرد.
اما این قصهی فاطمه فقط یک روایت فردی نیست؛ این، بازتاب یک ساختار بیمار و مذهبیـفرهنگیست که در آن، خشونت پدر علیه دختر با سکوت قانون، عرف، و دین همراه میشود. در ایران و افغانستان، «دخترکشی» جنایت نیست—تربیت است. نه شاذ و نادر، بلکه تکرارشونده و سیستماتیک.
در همین چند سال اخیر، نمونهها فراوانند:
رومینا اشرفی، ۱۳ ساله، به جرم عشق، به جرم نخواستن ازدواج اجباری، با داس پدر سربریده شد.
مونا حیدری، دختر جوان اهوازی، پس از فرار از خشونت خانگی، توسط همسرش به قتل رسید و با سری بریده در خیابان چرخانده شد.
مبینا زینیوند، ۱۸ ساله، با شلیک گلوله توسط پدرش کشته شد؛ چون گفته بود شوهرش را دوست ندارد.
هایده حسنزاده، ۱۶ ساله، جسدش را با بلوک سیمانی به پا، چشم و دهان بسته، در سد سردشت یافتند؛ پدرش گفت «ناموسم را نجات دادم».
و حالا فاطمه، یکی دیگر از بیشمار قربانیانیست که نامشان میماند، اما دردشان تکرار میشود.
این قتلها ریشه در کجاست؟
در فرهنگی که «غیرت» فضیلت است و «ناموس» کالا. در شریعتی که به مرد حق قیمومیت، تأدیب، و حتی قتل میدهد. در قانونی که به پدر برای قتل فرزندش، مجازات نمیدهد چون ولی دم است! این منطق از دل فقهی بیرون میآید که زن را نصف مرد میداند، و دختر را سربار.
اسلام سنتی در ایران و افغانستان، بهویژه در تفسیرهای فقهی آن، مرد را سایهی خدا میبیند و زن را مطیع، ساکت، و در چهارچوب. دختری که عاشق میشود، کار میکند، میاندیشد یا اعتراض میکند، «ناموسگریز» و «آبروبَر» تلقی میشود. و مرگش، کفارهی این جسارت.
راه رهایی کجاست؟
نه در اصلاحات سطحی، بلکه در انقلاب فکری و حقوقی. باید شالودهی قیممآبانهی دین از قانون جدا شود. دین و فقه نمیتوانند منبع قانون مدنی و جزایی باشند. باید «ولایت پدر» بر دختر، و «حق تنبیه» شوهر بر زن، از اساس لغو شود.
باید آموزش رسمی و غیررسمی از بنیاد دگرگون شود. «ناموس»، «غیرت»، «اطاعت» و «تابو» نباید پایههای تربیت کودک باشد. باید به جای آنها، مفاهیم آزادی فردی، کرامت انسانی، و برابری جنسیتی آموزش داده شود.
باید زنان و دختران از کودکی با مفهوم مالکیت بر بدن و زندگی خود آشنا شوند. و مردان با این آموزه که زن، نه شیء، که انسانی مستقل، مساوی و آزاد است.
و مهمتر از همه، باید سکوت را شکست.
رسانه، هنر، آموزش، جامعهی مدنی و حتی شبکههای اجتماعی، باید روایتهای قتل، خشونت، و ظلم را برملا کنند. باید چهرهی قاتلان را نه در دادگاه، که در ذهن جامعه افشا کرد. و باید فریاد زد که:
پدری که میکشد، قهرمان نیست—قاتل است.
دینی که توجیه میکند، مقدس نیست—جنایتزاست.
قانونی که ساکت است، شریک جرم است.
فاطمه، رومینا، مونا، مبینا، هایده...
همه یک چیز میخواستند: زندگی. و این کمترین حق هر انسان است.
اما «زندگی»، در فرهنگ دینی و مردسالار دینی، برای دختران، امتیاز نیست—امتحان است.
امتحانی که اغلب، با مرگ پایان میگیرد.
وقت آن رسیده است که این مرگ مقدس را از تقدس بیندازیم.
دخترکشی، یک اتفاق خانوادگی نیست؛ یک قتل سیستماتیک است.
قتل عامی با مجوز شرع، با فتوای عرف، با سکوت قانون، با تایید افکار عمومی، و با بیتفاوتی مردم.
تا وقتی "پدر" حق دارد بکشد، چون "ولیدم" است،
تا وقتی "مرد" قاضی است، و "دختر" متهمی خاموش،
تا وقتی دین در قانون دخالت دارد و در خون شریک است،
هر صبح، ممکن است فاطمهای دیگر، در خیابانی دیگر، با دستانی آشنا، کشته شود.
https://eitaa.com/ebrahim2441
نامردی به نام پدر بر پایه اعتقادات خون بار دخترش را در حاشیه خیابان می کشد و رها می سازد
چندی پیش نیز در یکی از شهرها پدری سر دختر را برید و به نمایش گذاشت
این صحنه ها خیلی و خیلی دردناک و دل خراش است،که طی چند سال گذشته قریب ۴ مورد از آنها گزارش شده است!!
https://t.me/abrahim2441/42522
شما را به خدا دقت کنید
جامعه به کدام سو رفته است
جامعه چقدر بیتفاوت شده
جامعه چقدر از خود بی خود شده .
جامعه ی غرق در تباهی ها و فاقد هرگونه ارزش انسانی و اخلاقی
جامعهای که از خود میترسد
و از خود نمی پرسد
جامعه ای بری از احساس
جامعهای که نمیتواند درست بیندیشد.
مردی یا به واقع پدری دخترش را با چاقو در کنار خیابان میزند و می کشد و معنی پدر را هم لجن مال می سازد
و به حکم دین حتما تبرئه هم می شود
وا مصیبت !!
و اما مردم از کنار آن عبور میکنند !
و دل نگاه کردن به حادثه را البته از روی ترس از سیستمی که دایر است ندارند
و قدمی به سوی حادثه برنمیدارند.
از خود نمیپرسند چرا این اتفاق دارد رخ میدهد.
از خود نمیپرسند چه وظیفهای بر دوش دارند
از مسئولیت می گریزند
اصلاً بری از احساسات و غرق در تباهی اند.
اخلاقیات را از یاد بردنده اند
انسانیت را فراموش کردهاند
اینها دستپخت حکومت و نوع زمامداری بیمار گونه ایدئولوژیست است.که عقل و تدبیر و بینش انسانی در سایه آن تعطیل است
چنین جامعهای جامعهای است که در سراشیبی سقوط به سوی مرگ حتمی رفته و می رود و باید سنگ قبرش را سفارش داد.
خدایا به تو پناه میبریم از تعصبات کور که لعنت به همه صادر کنندگانش باد
جامعه ای پر از نکبتها و شقاوت ها ، قساوتها و نفاقها.
جامعه ای فاقد همه ارزشهای انسانی و ادعاهای اسلامی.
خدایا به تو پناه میبریم.
اینها محصول اخلاق و کردار زمامداران است اینها محصول تعصبات و نگرش های به اصطلاح دینی است که در قالب توسعه فرهنگی پر از رذالتها و شرارتها و کثافتهای اخلاقی است و جامعه را بدین گونه به سمت تباهی برده و شرم را در وجود آدمیان کشته است
خدایا به تو پناه میبریم.
لعنت به همه تان
✅ ابراهیم ناظمی خبرنگار
https://t.me/abrahim2441/42525